مرد فقیر

فقیری که دوست نداشت ثروتمند شود

کد مطلب : 54042زمان مطالعه : 1 دقیقه
حکایت جالبی که در ادامه این بخش میخوانید از دو مرد فقیر و ثروتمند است که هر دو در مجلسی کنار هم نشسته بودند.

حکایتی پند آموز ازمرد فقیر و مرد ثروتمند

گاهی کسب اندوخته ای می تواند چنان در وجود کسی نفوذ کند که در شخصیت و منش آن نیز تآثیرگذار باشد حکایت جالبی که در این بخش می خوانید مصداق بارزی از این گفته می باشد.

حضرت محمد

داخل مجلس شد. فقیر بود و سر و وضع و لباسِ درست و حسابی نداشت.
جای خالی پیدا کرد و نشست. کسی که پیش او بود، لباسش را کشید و خودش را جمع و جور کرد. حضرت محمد(ص) فرمودند:«ترسیدی چیزی از ثروتت کم بشود؟» مرد گفت:«نه.» حضرت محمد(ص) فرمودند:«ترسیدی چیزی از فقر او به تو بچسبد؟» مرد گفت:«نه.» حضرت محمد(ص) گفت:«پس چرا این کار را کردی؟» مرد گفت:«اشتباه کردم، حاضرم نصف ثروتم را برای جبران اشتباهم به او بدهم.» مرد فقیر گفت:«نه، نمی گیرم، می ترسم بگیرم و روزی مثل او بشوم.»
برگرفته از کتاب «آفتاب آخرین» نوشته مهدی قزلی

فقیری که دوست نداشت ثروتمند شود

57
این مطلب مفید بود ؟70
برگرفته از خراسان -/ ر
وبگردی